سيد حسن اسلامی اردكانی این روزها درگیر «جشنواره نقد کتاب» هستم. در این جشنواره همه مقالات انتقادی به زبان فارسی بررسی و بهترین‌ها در عرصه‌های گوناگون علوم انسانی معرفی و به پدیدآورندگان‌شان جایزه داده می‌شود. سال‌هاست که نقد می‌خوانم و نقد می‌نویسم و به نحوی زندگی حرفه‌ای من با نقادی گره خورده است. این روزها نیز مقالاتی را که داوران شایسته تقدیر دانسته‌اند در مقام دبیر علمی جشنواره می‌خوانم تا به نظر نهایی در این زمینه برسیم و انشاء‌الله در هفته‌های آتی برگزیدگان را طی مراسمی رسمی اعلام کنیم. خب، الان فرصت خوبی است که گریزی به قضیه نقد بزنم و از جنبه دیگری به این مساله نگاهی بیندازم. در اینجا به 3 مساله گذرا اشاره می‌کنم. نخست آنکه کل مقالات انتقادی که سال گذشته نوشته شده، کمتر از هزار مقاله است و این در جامعه‌ای که عناوین کتاب‌های منتشر شده بسیار بیش از این رقم است و تنها استادان و مدرسان دانشگاه‌ها، طبق آمار رسمی سال 1396 وزارت علوم، 275749 نفر است، خیلی پایین به نظر می‌رسد. اگر بخواهیم نویسندگان و صاحب‌نظران حوزوی و برون دانشگاهی را نیز بر این تعداد بیفزاییم، آن گاه این عدم تناسب آشکارتر می‌شود. این واقعیت بیانگر آن است که کمتر اهل قلمی، درگیر بحث نقد می‌شود و مقالات انتقادی می‌نویسد. در واقع با توجه به پیامدهای مختلف نقدنویسی، غالب اهل قلم عطای آن را به لقایش می‌بخشند. نکته دوم آنکه غالب مردم جامعه ما از بامداد تا شامگاه در حال نقادی هستند و در گفتارهای روزمره خود همه‌ چیز و همه کس را نقد می‌کنند؛ از وضعیت آب و هوا گرفته تا سیاست‌های فرهنگی دولت تا ژن خوب و بد برخی افراد تا فرهنگ نقدناپذیری «دیگران». با این همه کمتر کسی حوصله قلم به دست گرفتن و ثبت این نقدها را دارد. به زبان دیگر جامعه ما، جامعه‌ای شفاهی است. ترجیح می‌دهیم بگوییم تا بنویسیم، حرف بزنیم تا ثبت کنیم. کتابی می‌خوانیم و حاضریم درباره‌اش مفصل سخن بگوییم، فیلمی می‌بینیم و آماده‌ایم درباره آن بحث کنیم، با اثری مواجه می‌شویم که نمی‌پسندیم و خدنگ‌وار از جا می‌جهیم تا با نویسنده آن مناظره کنیم اما کمتر به خودمان زحمت می‌دهیم این اندیشه‌های «والا» و «دُرفشانی‌ها» را در جایی ثبت و مکتوب کنیم چون وقتی که ثبت شد تازه متوجه قوت و ضعف آنها می‌شویم. جامعه شفاهی آسیب‌هایی دارد که یکی از آنها بی‌رونقی فرهنگ کتابت و دانش‌آفرینی است. اما فراموش نکنیم که کاروان علم در جهان امروز با کتابت سنتی یا ثبت و نشر الکترونیکی پیش می‌رود. نکته سوم آنکه حتی برخی کسانی که به خود زحمت نوشتن نقد می‌دهند، آن را نه به مثابه فعالیتی علمی و نیازمند دقت و آموزش بلکه گویی نوعی تخلیه روانی می‌بینند. به همین سبب بسیاری از نقدها نه ساختار صوری مناسبی دارند، نه تابع منطق نگارشی قابل دفاعی هستند و نه محتوایی ماندنی را حمل می‌کنند. گاه می‌بینیم برخی کسان که خود اهل قلم و دانشور هستند همین که در مقام نقد برمی‌آیند، نوشته‌هایی تنک‌مایه و کم‌ارزش به جامعه علمی ارایه می‌کنند که تنها خاصیتش کاهش شأن خودشان است. به واقع، نقدنویسی مهارتی است پیچیده که افزون بر وضوح فکری و قدرت تحلیلی، نیازمند توان قلمی و سازماندهی بالایی است. سخن کوتاه، ما غالبا منتقدیم اما نه نقدهای خود را محک می‌زنیم، نه آنها را ثبت می‌کنیم و نه در قالبی عالمانه عرضه می‌کنیم. با این حال همچنان اندک دانشورانی هستند که نقد را به حرفه‌ای سنجیده و فعالیتی آگاهانه تبدیل کرده‌اند و نقدهای خود را به شکلی نظام‌مند مکتوب و به جامعه علمی عرضه می‌کنند. امید که شاهد بالندگی این گروه در جامعه باشیم.